آب زرشک

زرشک پر معنی ترین کلمه دنیا

آب زرشک

زرشک پر معنی ترین کلمه دنیا

سفرنامه زرشک

 

یه روزی بعد از ظهر ، یهو دلم هوس سفر کرد ، گفتم خب حالا چیکار کنم ملت دلشون به رحم بیاد و من برم سفر؟!

آخرش گوشی رو برداشتم ، شماره همراه بابا رو گرفتم ، بابا که گوشی رو برداشت منم سریع تریپ دختر بابایی و لوس بازی و پاچه خواری رو گذاشتم که بابای دلم تو خونه پوسید من تا کی باید تو خونه بمونم ، هزار تا مرض گرفتم ، دچار درد بی درمون شدم ، صورتم قرمز شده فک کنم آنفولنزای مرغی گرفتم ، تازه یکی از دوستام بهم می گه عصبی شدی فک کنم علائم جنون گاوی و ایناست و......... خلاصه نتیجه این همه فک زدن این شد که ، پدرمحترم در حالی که وحشت از صداش می بارید و شدیدا نگران اوضاع وخیم روحی من شده بود گف باباجون تا مرض دیگه ای نگرفتی هر کاری دلت می خواد بکن ، منم گفتم آره بابا احساس می کنم ویتامین سفرم کم شده ....... پدرمحترم هم با لبخند زیرکانه ای گف : آهان ... باشه ، تا یه ساعت دیگه میام خونه بهت پول می دم هرجایی میخوای برو، من و می گی داشتم بال در میاوردم .

دم دمای شب بود که پدر اومد و یه مبلغی هم به ما پول داد بریم مجردی سفر ، آخ که حال می داد ، منم که دیگه رفتنم قطعی شده بود با دوستم تماس گرفتم گفتم مواظب باش زرشک زلزله فردا می خواد بیاد اونجا ، اونم سکته رو زد البته خودش می گف از خوشحالیه زیاده که زبونش بند اومده ولی خب کاملا معلوم بود که چقد خوشحاله.

 خلاصه تصمیم بر این شد که ساعت ۱۰ صبح فردا آماده رفتن بشم تا انوقت هم رفتم چند جور سوغاتی گرفتم ، آخه زرشک که دست خالی جای نمی ره که ....، خلاصه پس از گذشتن از بالا و پایینها ، دشتها و کوه ها ، رودخانه ها و دریا ها ، رسیدم خونه دوستم اینا.

با کمال شادی و مسرت در حالی که هنوز باورش نشده بود چه بلای به سرش نازل شده اومد استقبالم ،  توی این چند روزه با هم کلی به جاهای مختلف و زیبای شهرشون رفتیم و کلی بهم خوش گذشت از پارک و دریا و جنگل و صحرا گرفته تا............. ، شب آخر هم با دوستم و شوهرش رفتیم پارک و کلی کباب نوشجون کردیم ، خدایش خیلی مهمون نواز بودن و اینا ، منم کمرو ، کلی خجالت می کشیدم ، آخی الهی بمیرم واسه ی خودم ، ولی واقعا کلی تو زحمت افتادن ........ ، و من پس از چند روز خوش گذرونی تصمیم گرفتم برگردم خونمون.

لحظه خداحافظی خیلی سخت بود واسه ی همین من ساکت شده بودم ، همین سکوت من همه رو کنجکاو کرد ، نه که یه لحظه نیشم بسته نمی شه و زبونم یه ریز نقل و نبات پراتاب می کنه ، تو فکر رفته بودن که چی شده و همش می خواستن علتشو بدونن ، آخه خوب می دونستن من هر وقت آروم می شم اتفاقی افتاده و تو فکرم در غیر اینصورت از بس می خندم و حرف می زنم مخشون و تعطیل می کنم ، منم گفتم وا چه حرفا یعنی دختر به این گلی یه کم نجابت بهش نمیاد؟! واقعا که ..... اونا هم کلی خندیدن و اینا ، ولی واقعیتش همونی بود که اونا فک می کردن حالم گرفته بود ، آخه من فک می کردم اگه برم سفرخودمو پیدا می کنم ، اما زرشک......چون ایندفعه دیگه کمپلت گم شدم .... بی خیال ، سوار ماشین شدم و طرف ساعت 2 رسیدم خونمون از بس که خسته بودم تا یه روز خوابیدم وخواب روزای خوش سفر و می دیدم ....... .

 

پ.ن۱:زرشک واقعا برای نوشتن یه سفرنامه کامل توانمنده ، ولی نمی دونم چرا خودمم از اینی که نوشتم سر در نمی یارم ، خب از یه زرشک نمی شه بیشتر از این توقع داشت.

پ.ن۲: اینم واسه ی تشویش زرشک که عقده ای نشوه و نره معتاد شه

 

نظرات 2 + ارسال نظر
شاذه پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:26 ب.ظ

سلللللللاااااام
خوبی؟ خوش گذشته؟ بالاخره پیدا شدی یا نه؟ اگه هنوز گمی یه زنگ به صدوده بزنم. سه سوت پیدات میکن!!

سلام
مرسی جای شما خالی.
ما کارمون از صدو ده گذشته ، سازمان سیاه هم نمی تونه پیدام کنه.

نیلوفر جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:26 ب.ظ http://ajoojmajooj20.blogsky.com

بابا عجب باحالی تو...خودتو لوس کردی رفتی تنهایی مسافرت؟؟؟ عجببببببببب
ببین عزیزم قالبت انگار اشکال داره چون خطش بده هااااا...عجیب غریبه

سلام
آره دیگه ما اینیم.
خط وبلاگ هم می دونم اشکال داره ولی نمی دونم چطور رفعش کنم.
شما می دونی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد